کد مطلب:243854 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

نامه ی حضرت به سعد الخیر
[173] 23 - شیخ كلینی آورده است:

از یزید بن عبدالله به نقل از فرد دیگری روایت شده كه گفت: امام جواد علیه السلام در نامه ای به سعد الخیر [1] ، چنین نوشت: بنام خداوند بخشنده ی مهربان، اما بعد: تو را به تقوای الهی، سفارش می كنم كه در آن، سالم ماندن از تباهی و خسارت و غنیمت یافتن در آخرت است، به یقین خدای متعال بنده را بواسطه تقوی از خطراتی كه اندیشه اش بدان راه ندارد، باز می دارد و به وسیله ی آن، كوری و جهل را از او دور می كند، نجات نوح و همراهان او در كشتی، از غرق شدن و نیز رهایی صالح پیامبر و همراهان او از صاعقه آسمانی، به وسیله ی تقوا صورت گرفت، رستگاری بردباران و نجات ایشان از گردنه های خطر ناك، با تقوا میسر است و بس، اینان، برادرانی در پی خود دارند كه آرزومند فضیلت ایشانند و از آنجا كه عبرتهای كتاب خدا به ایشان رسیده است، سركشیهای نفسانی را از ورود به خواهشهای حیوانی، پشت سر افكنده اند.

شاكر خدایند كه شایسته ی شكر است، بر آنچه روزی اشان كرده است و خود را بر افراط كاریهای خویش، نكوهش نموده اند كه شایسته نكوهش اند و اطمینان دارند كه خدای متعال، بسیار شكیبا و بسیار آگاه است، بی گمان خشمش بر كسی است كه خشنودیش را نپذیرد و از كسی منع می كند كه بخششش را رد نماید و كسی را گمراه می سازد كه هدایتش را قبول نكند، سپس گناهكاران را قادر ساخته است كه گناهان خود را با توبه، به ثواب تبدیل كنند، بندگان



[ صفحه 147]



خویش را در كتاب خود، با صدای بلند و بی وقفه، به توبه فراخوانده است و دعای بندگانش را منع نفرموده است، آنگاه كسانی را كه آیات فرود آمده الهی را كتمان می كنند، لعن و نفرین كرده است و رحمتی كه بر خشم و غضب پیشی می گیرد را برخود واجب و لازم فرموده و به راستی و میانه روی، پایان بخشیده است، پس چنان نیست كه بر بندگان خویش خشم آورده، بیش از آنكه به خشمش آرند و این حقیقت، بر تافته از «علم الیقین» و «علم التقوی» است و خدای متعال، دانش كتاب را از آنها كه پشت سرش افكنند، دریغ می دارد و بر آنها، دشمنشان را كه ولایتش را پذیرفته اند، مستولی می فرماید.

نشانه ی پشت سر افكندن كتاب، این است كه حروف و كلمات آن را استوار، ولی حدود و احكام آن را دگرگون می سازند، الفاظ كتاب را نقل و بازگو می كنند، ولی حدود و احكامش را مراعات نمی نمایند، در نتیجه جاهلان، از حفظ الفاظ آن، دچار خود پسندی می شوند و دانشمندان، از فروگزاردن حدود و احكام آن، گرفتار غم و اندوه می گردند.

یكی دیگر از نشانه های پشت سر افكندن كتاب، این است كه بی سوادان را بر آن می گمارند و آنها، امت را به پیروی هوا و هوس می كشانند و به پستی و پلیدی می رسانند و پایه و اساس دین را دگرگون می سازند، آنگاه آن را، برای سفیهان و كودكان به ارث می گذارند، اینجاست كه امت، فرمان مردم را بر فرمان خدای متعال كه برایش آمده، مقدم می دارد و دستور خدای متعال را رد می كند و «برای ستمگران جایگزین بد و ناخوشایندی است»، پذیرش ولایت مردم، بعد از ولایت خدای متعال و پاداش مردم، بعد از پاداش خدای متعال و خشنودی مردم، بعد از خشنودی خدای متعال، البته جایگزین ناخوشایندی است و می بینم كه امت، به چنین روزی افتاده است، مجتهدین و دانشمندانی در میان خود دارد كه در عین گمراهی، سرگرم عبادات اند و به عبادت خود می نازند و بسیار از خود راضی اند، در حالی كه عبادتشان، برای خود و پیروانشان، فتنه و بلا است. در میان پیامبران مایه پند و عبرت برای عابدین وجود دارد، آنجا كه یكی از پیامبران خدا، طاعت و بندگی را به سرحد كمال رسانیده، ناگهان یك گناه از او سر می زند و همان یك گناه، موجب رانده شدنش از بهشت و جای گرفتنش در شكم ماهی می گردد و جز با اعتراف به گناه و توبه و بازگشت به سوی خدای متعال، نجات پیدا نمی كند.



[ صفحه 148]



بنابراین، امثال احبار (عالمان) و رهبان (عابدان) را بشناس كه از كتمان كتاب (تورات و انجیل) و تحریف آن، (فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدین) [2] «تجارت سودمندی ندارند و به راه رستگاری نمی روند.» علاوه بر این، نظایر آنها را در میان امت اسلام، شناسایی كن كه الفاظ كتاب را استوار داشته، حدود و احكامش را دگرگون ساخته اند، پس اینان با سروران و بزرگان (مثل سلاطین و حكام) دم خورند و چون پراكنده و از هم جدا شوند، دنیا داری اكثرشان آشكار می گردد كه دست آوردشان از دانش، همین است و همواره، در طبع و آز و طمع، چنین اند، پیوسته صدای شیطان به یاوه گویی بسیار، از حلقومشان شنیده می شود، دانشمندان حقیقی، بر اذیت و آزار آنان، بردباری می كنند و آنان، بر دانشمندان حقیقی نسبت به تكلیف و امر آنها به رعایت حدود و احكام، خورده می گیرند، دانشمندان حقیقی نیز هرگاه از نصیحت سرباز زنند، خیانتكارند، چنانكه گمراه سرگردانی را ببینند و راهنمایی نكنند، و مرده ای (جاهل به علوم و معارف و اخلاق و آداب شرعیة) را مشاهده كنند زنده اش ننمایند و كار اینان نیز ناپسند است، چه اینكه خدای متعال به نقل قرآن كریم، از ایشان پیمان گرفته است كه امت را به معروف و به آنچه مأمورند، وادار سازند و از هر آنچه مورد نكوهش است، بازش دارند و در راه نیكی و تقوی همكاری كنند و در راه گناه و تجاوز همكاری نكنند.

با این حال، دانشمندان حقیقی، همواره گرفتار جهل جاهلان اند، چنانكه اگر موعظه و نصیحت كنند، جاهلان می گویند: سركشی كرده اند و هر گاه حق فروگزار شده را یاد آوری نمایند، می گویند: مخالفت می ورزند و چون درخواست دلیل و برهان برای گفته هایشان بكنند، تهمت نفاق به آنها می زنند و اگر از آنها كناره گیری كنند، به تفرقه و تشتت متهمشان می سازند و بالاخره چون از آنها پیروی نمایند، معصیت خدای متعالشان می دانند و بدینگونه جاهلان در مورد نادانسته های خود و بی سوادان، نسبت به تلاوت خویش، به هلاكت می رسند، وقتی كتاب (الفاظ ظاهری آن) را تصریح و تعریف می كنند، آن را تصدیق می كنند و وقتی هم (معانی قرآن را) تحریف می كنند (در واقع) كتاب خدا را تكذیب می كنند و مورد انكار و اعتراض هم واقع نمی شوند، اینان، امثال احبار و رهبان، در امت اسلام اند، سردمداران هوا و هوس و



[ صفحه 149]



فرماندهان پستی و زبونی اند و گروه دیگری از ایشان، در حد فاصل میان هدایت و گمراهی، قرار دارند، حق و باطل را نمی شناسند و می گویند: مردم، (در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم) این اختلافات امت را نداشتند. و این گروه سوم نمی دانند اختلاف چیست و منشأ آن كدام است.

راست می گفتند كه رسول خدا، آنها را در نور و روشنایی رها كرد، شب و روزشان، از هم متمایز بود، بدعت در میانشان، راه نیافته بود و سنت، تغییر ننموده بود و خلاف و اختلافی نزد ایشان پدیدار نگشته بود، اما وقتی تاریكی گناهان، مردم را در بر گرفت، اینان به دو گروه با دو امام و رهبر، تقسیم شدند، امامی كه دیگران را به خدای متعال فرا می خواند و امامی كه به آتش دعوت می كرد، اینجا بود كه شیطان، زبان آرایی كرد و صدای خود را بر زبان دوستدارانش بالا برد و سپاهیان سواره و پیاده ی خود را گسیل داشت و در مال و فرزند مردم، شریك شد، هر كس، شیطان شریكش گردید، به بدعت گرائید و كتاب و سنت را وانهاد و با دوستان خدا كه به كتاب و حكمت چنگ زده اند، به كشمكش پرداخت، همان روز، حق باوران، و باطل گرایان، از یكدیگر جدا شدند و اهل هدایت یكدیگر را فر گذاشتند و از هم بریدند و در یاری حق سستی كردند، به عكس اهل باطل و گمراهی همكاری و همیاری كردند تا اینكه جماعت جاهل و نادان به فلانی (اولی) و امثال او (دومی و سومی)، روی آوردند، بنابراین،این دو دسته و گروه را شناسایی كن و حق باوران را به چشم خود ببین كه شریف و نجیب اند و پیوسته با آنها باش تا به اهل خویش ملحق گردی كه: (ان الخاسرین الذین خسروا أنفسهم و أهلیهم یوم القیامة ألا ذالك هو الخسران المبین) [3] «به یقین زیانكاران، همان كسانی هستند كه خود و خانواده ی خود را گرفتار زیانكاری آخرت كرده اند! آری این، همان

ضرر و زیان آشكار است.»

(روایت حسین، تا همین جا بود؛ اما در روایت محمد بن یحیی، فراز ذیل نیز به چشم می خورد:)

آنان، نسبت به مسیر و راه، آگاهند؛ هر گاه گرفتار بلا و فتنه ای شدند، یا دچار ظلم و ستم ظالمان شدند به ایشان منگر (آنها را ملامت مكن و از آنها جدا مشو) و بدان كه انحراف و



[ صفحه 150]



چرخشها و بلاها از آنان سپری می شود و به رفاه و آسایش (در دنیا یا آخرت)، بدل می گردد و نیز آگاه باش كه برادران راستین و مورد اعتماد، برای همدیگر ذخیره اند و اگر نگران نبودم كه در حق من، به گمان افتی، حقایقی را كه بر تو، پوشیده و پنهان است، آشكار می ساختم و تو را از مسائلی كه نمی دانستی، با خبر می نمودم؛ اما من، بقای تو و سلامت تو را می خواهم و شخص حلیم و بردباری كه، پروای دیگران نداشته باشد، متقی نیست؛ شكیبایی، لباس دانشمند است، آن را از خود، دور نساز؛ درود بر شما. [4] .

[174] 24 - و نیز روایت كرده است:

محمد بن اسماعیل بن بزیع از عمویش حمزه بن بزیع، نقل كرده است كه گفت: امام جواد علیه السلام در نامه ای به سعد الخیر، چنین نگاشت: بنام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، نامه تان به دستم رسید؛ در آن نامه شناختن چیزهایی كه ترك آنها شایسته نیست و نیز فرمانبرداری كسانی كه خشنودی آنان خوشنودی خدای متعال است را یاد آوری كرده بودی؛ پس گفتی (یا گفتم): بخاطر آن (مطالبی كه در نامه ات ذكر كرده ای شاید مثل ترك امت ولایت حق را و كمی اهل آن) در نفس تو مسائلی (شاید مثل درد و تأسف) پدید آمده است كه نفس تو در گرو آنها شده (به آنها خو گرفته) به طوری كه اگر رها كنی تعجب می كنی (نمی توانی آنها را رها كنی) همانا خوشنودی خدای متعال و بندگی و نصایح و اندرزهای او، یافته، شناخته و پذیرفته نمی شود؛ مگر در میان بندگان غریب و ناشناس كه از مردمان پست و اخلاق آنها فاصله گرفته اند؛ بندگان غریبی كه مردم، آنان را بخاطر نهی از منكر كردنشان (یا به خاطر منكراتی كه به آنها نسبت می دهند و در واقع معروف و خیرات هستند) به تمسخر گرفته اند!

مكرر گفته می شود: مؤمن، واقعا مؤمن شمرده نمی شود تا وقتی كه در نظر مردم، از مرده ی الاغی، بدتر باشد و اگر مصیبت و بلاء و فتنه ای را كه از ناحیه مردم به آن دچار شدی، مثل عذاب الهی قرار نمی دادی - تو را و خودمان را از این یكسان قرار دادن عذاب مردم و عذاب الهی در پناه خدا قرار می دهم - به رغم فاصله زیاد مكانی به ما نزدیك بودی. بدان، خدایت رحمت كند! كه به دوستی و ولایت خدا نمی رسی، مگر به دشمنی بسیاری از مردم و وانهادن



[ صفحه 151]



مردم در برابر رسیدن به محبت خدای متعال، آنچه از تو به سبب دشمنی مردم فوت می شود نسبت به آنچه از ناحیه خدا درك می كنی خیلی حقیر و ناچیز است و درك شرف آخرت و پستی دنیا مخصوص علماء و دانشمندان است. برادرم! همانا خدای متعال، در میان امت هر پیامبری، افراد برجسته ای از دانشمندان قرار می دهد تا اگر كسی گمراه شود، هدایتش كنند و در كنار مؤمنان بر آزار و اذیت كافران، صابر و شكیبایند و دعوت كسی را كه به سوی خدا می خواند لبیك می گویند و دیگران را به سوی خدای متعال، فرا می خوانند؛ پس تو، خدایت رحمت كند! آنان را شناسایی كن كه در جایگاه بلندی قرار دارند، هر چند مقام و منزلت دنیایی ایشان، پست و فرودین باشد؛ آنان، مردگان را با كتاب خدای متعال زنده می كنند و كوران را به نور الهی، بینایی می بخشند، چه بسیار كشتگان شیطان را كه حیاتشان بخشیده اند و چه بسا گمراه ها كه هدایت كرده اند؟! خون خود را در راه نجات بندگان خدا می دهند و چقدر زیبا و پسندیده است، كردار آنان با بندگان؛ در حالی كه كردار بندگان با آنان، بسیار زشت و نكوهیده می باشد! [5] .


[1] محقق شوشتري بر خلاف مرحوم مجلسي، اين نامه را متعلق به امام باقر مي داند.

[2] بقره: 2 \ 16.

[3] زمر: 39 \ 15.

[4] كافي 8: 52 ح 16.

[5] كافي 8:56 ح 17.